قبل از شروع نقد فیلم اول یک سری اطلاعات از فیلم رو می ذارم که بدونید اصلا کی به کیه!
نام فیلم: بزرگسالان یا Grown Ups
ژانر: کمدی
کارگردان: Dennis Dugan
بازیگران: Adam Sandler, Salma Hayek, Kevin James
کشور: آمریکا
امیتاز فیلم: 6/10
انتشار: 2010
خلاصه ی داستان رو اگر بخوام به زبان ساده بگم، جمع شدن پنج دوست قدیمی که در زمان تحصیل توی مدرسه جزء تیم بسکتبال بودن که بازیشون هم خوب بود.
و بعد از سی سال مربی بستکبالشون می میره و به این بهونه توی کلیسا دور هم جمع می شن و دیدار مجددی دارن با هم، و بعد از اون تصمیم میگیرن که چند روزی رو با خانواده هاشون با هم به تفریح به خونه ایی که توش بزرگ شدن برن.
و داستان از جایی شروع می شه که این پنج دوست و خانواده هاشون با تمام اختلاف هایی که با هم دارن دور هم جمع می شن و لحظات شاد و همین طور احساسی رو به مخاطب هدیه می دن.
راستش من خودم به شخصه طرفدار ادام سلندر هستم و تمامی فیلم هاش رو دنبال می کنم. اولا که یه جورایی همیشه کمدی هاش خانوادگی هست و در نهایت هم همیشه حرفی برای زدن داره، یعنی صرفا جهت خندیدن نیست. یه مفهوم خوب تهش واسه بیننده داره و کلا بازیگر بسیار توانمندی هست و فیلم های خوبی توی کارنامه بازیگریش داره.
و بریم سریع موضوع فیلم.
هر کدوم از این پنج دوست با این که توی یک مدرسه درس می خوندن، هم تیمی بودن و همین طور بسیار صمیمی، همه شون با هم اختلاف های خیلی زیادی دارن. هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ اخلاقی.
یکیشون تهیه کننده ی فیلم های هالیوودی هست که بسیار زیاد موفقِ و درامد زیادی داره، توی خونه ی خیلی خفنی زندگی می کنه و همه بهش احترام می ذارن ولی آدم خوبیه و اصلا سعی نمی کنه خودش رو از بقیه جدا کنه. زندگی شویی موفقی نداره و دو تا پسر بچه ی شیطون داره که خودش فکر می کنه خیلی لوس بارشون آورده، اصلا حرف گوش کن نیستن و فقط توی دنیای مد و بازی های پلی استیشن و تفریحات مدرن گیر کردن. یه دختر بچه ی زیبا با روحیه ی حساس هم داره که به شدت طرفدار حقوق حیواناته! یه پرستار بچه هم داره که سعی می کنه از دوستاش مخفیش کنه و بگه که از دوستانشون هست و بچه هاش این قدر لوس نیستن که پرستار داشته باشن!
نفر بدی مردی با دو تا بچه ست که یه ماشین کادیلاک گرون قیمت داره! یه پسر بچه ی چهار ساله داره که هنوز از مادرش شیر می خوره! و یه دختر بسیار زیاد بد اخلاق و بد رفتار که نمی دونن چطور باید رامش کنن!
نفر بعدی مردی خانه داره! در واقع خانومش بیرون از خونه کار می کنه و اون کار های خونه رو انجام می ده و از دو تا بچه هاش مراقبت می کنه. و به همین خاطر مادر خانومش همیشه اذیتش می کنه و بهش یاداور می شه که بی عرضه ست.
بعدی یه مردیه که به زن های سن بالا علاقه داره! و در واقع همسرس به راحتی می تونه جای مادرش باشه! سه تا دختر بزرگ داره که دوست هاش از وجود اونا بی خبر بودن و یک دفعه سر و کله شون پیدا می شه، رفتارش با دوست هاش به شدت فرق داره ولی با این که با هم اختلاف های زیادی دارن به راحتی کنار هم می مونن و از سفرشون لذت می برن.
و اخرین دوستشون که مجرد هست و ازدواج نکرده و بیشتر به فکر خوش گذرونی و تفریح خودشه و از گیر و دار ازدواج خوشش نمیاد.
پنج دوست با خانواده هاشون دور هم جمع می شن ولی یکی از اونا که به جو هالیوود معروفه تصمیم می گیرن که روز بعد با خانوم و پسر هاش به سمت میلان حرکت کنن. همه از رفتن اون ها ناراحت می شن. روز اولی که اون جا هستن نه پسر هاش نه زنش نمی تونن با طبیعت خو بگیرن. حتی آرزو می کنه ای کاش یکی از پسر هاش فقط یه سنگ توی دریاچه بندازه! ولی بچه هاش توی دنیای مدرن خودشون گیر کردن.
روزی که تصمیم به رفتن می گیرن مادر بچه ها متوجه می شه که پسر هاش دارن تجربه ی جدید کسب می کنن و دارن با چیز هایی آشنا می شن که توی زندگی قبلیشون نبوده، بازی با بچه های دیگه، دور شدن از دنیای دیجیتال و استفاده نکردن از تلفن های همراه، آب بازی، رفتن به جنگل و. این جاست که تصمیم می گیره سفر میلانشون رو لغو کنن تا بتونه با بچه هاش از این تفریح متفاوت و خانوادگی لذت ببره.
خلاصه با موندگار شدن این خانواده همگی شروع می کنن به تفریح های متعدد و لذت بخش و همه ی زوج ها یکی یکی با هم رابطشون خوب میشه و.
چیزی که از فیلم دوست داشتم در واقع آخر داستان بود.
ادام سنلدر (لنی فدر) با این که یه ادم خوشبخت به نظر می رسید این طور نبود. با زنش و بچه هاش رابطه ی خوبی نداشت.
ماشین کادیلاک دوستش در واقع مال خودش نبود و واسه پز دادن رنتش کرده بود و از کارش اخراج شده و دیگه پولی نداره.
کسی که با زن سن بالا رابطه داشت نشون دادن که همیشه هم با هم خوب نیستن و مشکلاتی دارن ولی سعی می کنن مشکلات رو با هم حل کنن و کنار هم بمونن.
اقای خانه دار و خانومش به این نتیجه رسیدن که رابطه ی شویی خوبی ندارن.
و کسی که مجرد بود و همه فکر می کردن چشمش دنبال دختر دوستشه نشون داد که هر چقدر هم بد باشه نمی تونه به دختر دوستش نظر داشته باشه.
در واقع پیام داستان این بود که هر کسی هر چقدر هم زندگی خوبی داشته باشه نمی تونه کامل باشه و با تمام این نقص ها باید هم دیگه رو دوست داشت و با هم زندگی کرد. در نهایت فیلم، همه چیز به خوبی و خوشی تموم می شه و همه ی زوج ها دوباره از اول شروع می کنن به دوست داشتن هم دیگه.
و کمدی این فیلم هم قشنگه. همون طور که گفتم یک کمدی خانوادگی هست ولی اگر ژانر کمدی رو دوست دارین پیشنهاد می کنم که از دستش ندین.
من خودم واقعا این فیلم رو دوست داشتم. امیدوارم که شما هم دوستش داشته باشین.
خب امروز یه فیلم جالب واسه نقد دارم. یه فیلم کمدی که تقریبا داستان جدید و جالبی داره و پیشنهاد می کنم که حتما این فیلم رو تماشا کنید.
قبل از این که درباره اش صحبت کنم یه سری اطلاعات درباره ی سازندگان و بازیگران این فیلم بدم بهتون.
کارگردان: تینا گوردون
نویسندگان: تینا گوردون و تریسی اولیور
بازیگران: جاستین هارتلی، مارسالی مارتین، ایسا رئی، رجینا هال
داستان درباره ی یک خانوم بالغ ولی بسیار موفق هست که همه چیز توی زندگی داره و همه ی این ها رو خودش به تنهایی به دست آورده. رئیس یک شرکتی تبلیغاتی هست که تقریبا همه ی کارکنانش ازش می ترسن و هیچ کس باهاش راحت نیست ولی این همه تنهایی و بد اخلاقی این خانوم که جوردن سندرز نام داره بی دلیل نیست. وقتی اون یه دانش آموز بوده همیشه هم کلاسی هاش به دلایل مختلف اذیتش می کردن و همون موقع بود که تصمیم گرفت یه مدیر موفق ولی جدی و بداخلاق بشه.
نفر دوم این داستان دستیار جوردن به نام آپریل ویلیامز هست که می شه گفت بیشتر از همه مورد بی رحمی های جوردن قرار می گیره و همیشه هم استعدادش رو سرکوب می کنه و هم اذیتش می کنه ولی با این حال آپریل در کنار جوردن می مونه.
و داستان اصلی از جایی شروع می شه که وقتی جوردن داره سر به سر یه دختر بچه ی کوچیک می ذاره اون هم طلسمش می کنه که کوچیک بشه!
و فردا صبح وقتی جوردن از خواب بیدار می شه و یه قرار کاری خیلی مهم داره که می شه گفت بقای شرکتش به اون قرار داد بستگی داره متوجه می شه که برگشته به سن سیزده سالگی! درست به سنی که بیشتر از هر وقتی از خودش متفر بود و همه اذیتش می کردن! و این طلسم یه دردسر بزرگ برای جوردن به وجود میاره. و تنها کسی که می تونه بهش کمک کنه همون دستیار بخت برگشته آپریل هست!
و خلاصه آپریل مجبور می شه جوردن رو دوباره توی یه مدرسه ثبت نام کنه و این یعنی رو به رو شدن با بدترین روز هایی که گذشته بود ولی دوباره به زندگی جردن بر گشته و اون جاست که تمام ضعف های خودش رو متوجه می شه و می فهمه که کجای کار رو اشتباه رفته.
و این طوری می شه که روابطش با آپریل بهتر می شه و از اون جایی که یه قرارداد مهم داشت مجبور می شه به آپریل اعتماد کنه و کار های شرکت رو به اون بسپره.
کمدی داستان فوق العاده ست. حتی یک لحظه از فیلم هم نیست که خسته و کسلتون کنه. بازی نوجوان سیزده ساله با روحیات یه زن بزرگ فوق العاده قوی و زیبا ارئه شده و واقعا این فیلم ارزش چند بار دیدن رو داره. توصیه می کنم که حتما این فیلم رو ببینید که حسابی هم می خندین و لذت می برین.
نقد امروز درباره ی قسمت دوم فیلم سینمایی بزرگسالان هست که من به شخصه خیلی این فیلم رو دوست دارم. و از اون جایی که طرفدار ادم سنلدر هستم سعی می کنم بیشتر فیلم هاش رو ببینم.
قبل از نقد فیلم اطلاعات سازندگان و بازیگران رو اعلام می کنم.
ژانر: کمدی
کارگردان: Dennis Dugan
بازیگران: Adam Sandler, Kevin James, Chris Rock
سال انتشار: 2013
در قسمت قبل شاهد زندگی لنی بودین که به جو هالیوود معروف بود. و در آخر فیلم مشاهده کردیم که زندگی شخصیش خیلی بهتر شد و در قسمت دوم همچنان این حس رضایت خانوادگی رو می تونید ببینید. لنی به همراه خانواده اش برای زندگی به شهری که به اونجا تعلق داره برگشته و این جوری در کنار همه ی دوست هاش خاطرات قدیمی شون از شهر رو زنده می کنن. حال و هوای این فیلم هم کاملا خانوادگی ولی در عین حال کمدی هست که به نظرم واقعا ارزش دیدن رو داره.
لنی به همراه دوستاش سعی می کنن خاطرات خوش گذشته رو برای هم تداعی کنن و همین باعث کمدی داستان شده. همین طور در این قسمت لنی متوجه می شه که همسرش دوباره باردار شده و اولش راضی به این قضیه نیست ولی وقتی فیلم به پایان می رسه می بینید که چطور با این قضیه کنار میاد.
در قسمت قبل این فیلم از لحاظ محتوا و این که حرفی برای زدن داشته باشه و بخواد مفهومی رو برسونه بهتر بود ولی این قسمت بیشتر جنبه ی کمدی داشت و یه جورایی تکمیل کننده ی قسمت قبل بود. از لحاظ کمدی بخوایم حساب کنیم این قسمت بهتر بود. چون دیگه مشکلات خانوداگی رو حل کرده بودن و فو روی ماجرا های خنده داری بود که رخ می داد.
داستان خطی خاصی نداره که بخوام بیشتر از این درباره اش حرف بزنم. ادامه ی قسمت قبل هست و چیز جدیدی توی فیلم نیست ولی باز هم می گم کمدی این قسمت جالب تر هست و اگر ژانر کمدی رو دوست دارین حتما این فیلم رو تماشا کنید.
خب یه فیلم کمدی دیگه از سینمای هالیوودی رو می خوام بهتون معرفی کنم که ارزش دیدن رو داره.
نمی گم خیلی فیلم شاخ و خفنیه ولی اگر از اون قشری هستین که فیلم های کمدی رو دنبال می کنید این فیلم رو بهتون توصیه می کنم.
خب قبل از شروع نقد بریم سراغ بازیگران و سازندگان این فیلم.
بازیگران: Alexandra Daddario , Ashlyn Alessi, Bobby Tisdale, Chris Lemonda, Crystal Tweed, Sam Asghari
کارگردان: Elise Duran
ژانر: کمدی، رومنس
محصول 2019 کشور آمریکا
خب. فیلم از اون جایی شروع می شه که دختری به نام اِما به کشور دیگه ایی رفته تا بتونه قراردادی رو با یک شرکت دیگه امضا کنه. و اگر موفق به امضای قرارداد بشه ترفیع می گیره. در واقع اِما توی شرکتی کار می کنه که یه نمونه نوشیدنی انرژی زای طبیعی به نام پاندا پرایم رو می فروشن ولی قسمت بد ماجرا این جاست که اما موفق به انجام این کار نمی شه و یه جورایی گند می زنه توی همه چیز!
قراره برای برگشت سوار هواپیما بشه که از شانس بدش از پرواز می ترسه! وقتی سوار هواپیما می شه مهمان دار هواپیما که متوجه حال بدش می شه صندلیش رو به فرست کلاس تغییر می ده و می تونه بهترین جای هواپیما بشینه.
کمی بعد پسری کنارش می شینه ولی همون موقع هواپیما شروع به ت خوردن می کنه و دچار تلاطم می شه و اما هم که از پرواز می ترسه حسابی قاطی می کنه. و چون فکر می کنه داره میمیره شروع می کنه از زندگی و شغلش به پسره کناری گفتن. میگه که چقدر از شغلش متنفره، یکی یکی کارمند های شرکتشون رو معرفی می کنه و هر چی راز از هر کدوم می دونه رو به پسر غریبه می گه و حتی راز هاش با دوست هاش سر کار رو هم لو می ده، از دوست پسرش می گه که خیلی رابطه باهاش رو دوست نداره، می گه که واقعا یه رابطه ی بزرگ و رومنس می خواد، دوست داره احساس کنه کسی هست که واقعا دوستش داشته باشه و خودش هم عاشقش بشه. و ساعت ها با این غریبه ی بیچاره حرف میزنه و میزنه و میزنه. اون قدر که نمی فهمه حتی کی فرود اومدن. از ترس سقوط شروع به درد و دل کردن کرده بود و اون قدر حرف زده بود که نفهمید کی همه چیز تموم شد!
و باز هم داره حرف می زنه که پسر بهش می گه فرود اومدن و باید پیاده بشه. و این جوری میشه که اما همه ی راز های زندگیش رو به یه غریبه ایی می گه که امیدواره دیگه هرگز اون رو نبینه!
و وقتی فردا برای کار به شرکت بر می گرده قراره که رئیسشون بعد از مدت ها به شرکت سر بزنه. در واقع به دلیل مشکلاتی مدتی از شرکت دوری کرده بود. اقای رئیس که جک هارپر هست به شرکت میاد و یک دفعه اما متوجه می شه رئیسش همون پسری هست که شب گذشته کنارش نشسته بود. و چقدر از کارش و از شرکت بهش بد گفته بود! علاوه بر اینا همه ی راز های زندگیش رو هم دیگه می دونست!
جک از همون اول اما رو می شناسه و این طوری میشه که این دو نفر با هم صمیمی می شن و کم کم تصمیم می گیرن که با هم رابطه داشته باشن، جک همه ی زندگی اما رو می دونه ولی مشکل این جاست که جک نمی تونه به کسی اعتماد کنه و راز های زندگیش رو بهش بگه و اما به خاطر این قضیه خیلی ازش شاکی می شه و سعی می کنه از اون دوری کنه و بالاخره جک راز های زندگیش که همیشه سعی می کرده از همه مخفی کنه رو به اما می گه و طی یه اتفاقاتی که بعدش می افته جک به صورت اشتباهی توی یه مصاحبه راز های اما رو فاش می کنه ولی نه این که از روی عمد این کار رو انجام بده. ولی همه ی همکار های اما شروع به خندیدن بهش می کنن و همه مسخره اش می کنن و این جوری می شه که اما هم توی عصبانیت تصمیم می گیره که دست جک هارپر رو برای همه رو کنه. دوستش به یه خبرنگار که می شناسه می گه برای مصاحبه با اما بره ولی اما پشیمون میشه. ولی جک فکر می کنه که اما قصد این کار رو داشته و دوباره همه چیز بینشون به هم می ریزه. و جک تصمیم میگیره از اون کشور بره ولی اما به دنبالش می ره و سوء تفاهم بینشون رو توی هواپیما حل می کنن! و داستان به آخر می رسه. در طول داستان شاهد این هستیم که شرکت پاندا پرایم که این اواخر فروش خوبی نداشته با پیشنهادی که از جانب اما میشه دچار یه تغییر و تحول بزرگ می شه و به فروش خوبی می رسه.
داستان پیچیده ایی نیست ولی کمدی جالبی داره و همین طور یه حرف هایی هم برای زدن داره که توصیه می کنم واسه یک بار این فیلم رو ببینید.
و جالب ترین نکته درباره ی این فیلم حضور سام اصغری معروف توی فیلم هست. سام اصغری دوست پسر ایرانی بریتنی اسپیرز هست که این روز ها سر و صدای زیادی به پا کرده. نقش خیلی پررنگی نداره ولی دیدنش در فیلم خالی از لطف نیست.
توی این پست می خوام یه فیلمی رو بهتون معرفی کنم که واقعا جزو متفاوت ترین فیلم هایی هست که خودم دیدم و حتما پیشنهاد می کنم شما هم بیینید. سری بزنیم به اطلاعات این فیلم.
نام فیلم: The Brass Teapot
کارگردان: Ramaa Mosley
تهیه کننده: Joshua Thurston
نویسندگان: Tim Macy و Ramaa Mosley
بازیگران: Juno Temple و Micheal Angarano
کشور: امریکا
سال تولید: 2012
فیلم جوری شروع می شه که از همون ابتدا بهمون نشون می ده زوج مورد نظرمون از لحاظ مالی خوب نیستن.
فیلم درباره ی زن و شوهری به اسم های آلیس و جان هست. آلیس دختری زیباست که در طول دوران دبیرستان بسیار مشهور و معروف بوده و جان پسر تقریبا دست و پا چلفتی هست که به نمی تونه شغل مورد نظر خودش رو پیدا کنه و درامد کمی داره. آلیس هم به دنبال یه کاری می گرده که درخور شخصیت اون باشه و همین طور در شان درس هایی که خونده!
خلاصه این زوج که از لحاظ مالی ضعیف هستن یه روز به صورت اتفاقی به یه مغازه ی عتیقه فروشی می رن و به یک باره آلیس متوجه یه قوری عجیب می شه که دلش به شدت می خواد اون رو داشته باشه به همین دلیل از اون مغازه که مال یه پیرزن هم هست قوری رو می ه و فرار می کنه. در ابتدا جذب ظاهر فریبنده ی این قوری می شه.
فردای اون روز وقتی جان سر کار رفته و آلیس هم می خواد واسه یه مصاحبه ی کاری آماده بشه همون طوری که داره موهاش رو فر می کنه به صورت اتفاقی سرش رو می سوزونه و همون موقع می بینه که قوری ت خورد. با تعجب به سمتش می ره و وقتی درش رو بر می داره متوجه می شه که توی قوری چند تا صد دلار پول هست. متوجه یه چیز عجیب می شه. دوباره سر خودش رو می سوزونه و دوباره توی قوری پول ظاهر می شه. و همین طوری شروع می کنه به آسیب زدن به خودش و قوری هم بهش پول می ده. و این داستان ادامه پیدا می کنه تا وقتی جان به خونه بر می گرده و اعلام می کنه که از کار بیکار شده و اون موقع ست که آلیس داستان قوری رو بهش می گه. هر چقدر که به خودشون آسیب بزنن در قبالش قوری بهشون پول می ده. با هم قرار می ذارن که شروع به بریدن و سوزوندن بدن خودشون بکنن و تا جایی این کار رو تکرار کنن که یک میلیون دلار جمع کنن و بعدش واسه ی همیشه از شر اون قوری خلاص بشن.
کم کم قوری یه تمایلات دیگه توی اون دو نفر به وجود میاره. حالا علاوه بر آسیب زدن به هم دیگه واسه رسیدن به پول شروع به آزار دادن دیگران می کنن. می فهمن اگر راز های دیگران رو برای هم دیگه فاش کنن و طرف مقابل آسیب روانی ببینه قوری باز هم بهشون پول می ده. همین کار رو می کنن و به پول بیشتر می رسن.
دوباره متوجه می شن اگر در کنار مردمانی قرار بگیرن که دارن درد می کشن یا اذیت می شن باز هم قوری بهشون پول می ده.
بعد شروع می کنن به اعتراف کردن به هم دیگه. از راز هایی می گن که توی زندگی شویی از هم پنهان کردن و وقتی دلشون از هم دیگه می شکنه قوری باز هم بهشون پول می ده.
در این بین سر و کله ی یه دکتری پیدا می شه که بهشون هشدار می ده باید هر چه زودتر از شر اون قوری خلاص بشن ولی اون دو این رو قبول نمی کنن. در واقع آلیس خیلی به اون قوری دل بسته. چون الان به ثروت رسیده و هر چیزی که بخواد رو می تونه داشته باشه. خونه ی خوب، ماشین خوب، زندگی لاکچری و پر از پول. ولی دکتر بهشون می گه که این قوری باعث می شه که آدم های بدی بشن و در آخر راهشون به مرگ ختم می شه.
با این حال قوری رو پس نمی دن.
و واقعا هم این اتفاق واسشون می افته. قوری از ابتدا اون ها رو به بازی می گیره. اولش با آسیب های کوچیکی که به خودشون می زنن بهشون پول می ده ولی رفته رفته وادارشون می کنه که به آدم های بدی تبدیل بشن. کسایی که از دیدن رنج دیگران لذت می برن چون دیدن درد مردم باعث می شه قوری بهشون پاداش بده! همین طور راز های دیگران رو فاش می کنن. بدون توجه به این که یه زندگی ممکنه از هم بپاشه. و این طوری کم کم قلبشون سرد و خاموش می شه و انسانیتشون رو از دست می دن. و اون موقع ست که برده ی اون قوریِ برنجی می شن و تهش هم به مرگ ختم می شه.
جان به یک باره می فهمه که اصلا این داستان از اول مشکل داشته و می خواد که خودش رو از شر اون قوری خلاص کنه. به سراغ دکتر می ره و بهش می گه که می خواد قوری رو از بین ببره. ولی دکتر بهش می گه که هیچ دلبستگی به اون قوری نباید داشته باشن و آلیس به شدت به قوری علاقه منده و بیشتر روی اون داره تاثیر می ذاره و بهش می گه دیگه واسه تحویل دادن قوری دیر شده و اونا تبدیل به آدم های بدی شدن و دیگه نمی تونن از شر اون قوری خلاص بشن. ته داستان به مرگ اونا ختم می شه و قوری به دست آدم های دیگه ایی می افته. اگر اون ها آدم های خوبی باشن حرف هاش رو گوش می کنن و قوری رو تحویل می دن که از بین بره ولی اگر اونا هم برده ی قوری شدن از بین می رن و این داستان این قدر ادامه پیدا می کنه تا این که بالاخره یکی از قوری دل بکنه.
جان که از شنیدن این حرف ها شوکه می شه به خونه ی مجللشون می ره و به آلیس می گه باید این بازی رو تموم کنن و قراره این بازی به مرگ ختم بشه. و تصمیم می گیره که خودش رو بکشه. از پنجره پایین می پره و آلیس که فکر می کنه مرده راضی می شه اگر جان زنده بمونه از شر اون قوری خلاص بشه.
ولی یکی از نزدیکانشون که راز قوری رو فهمیده میاد و قوری رو می ه. جان و آلیس برای پیدا کردن قوری می رن ولی داستانی پیش میاد که به مرگ اونایی که قوری رو ین ختم می شه و بعد از دیدن مرگ اون دو نفر دیگه به طور کامل از قوری دل می کنن و دکتر میاد و قوری رو ازشون می گیره که از بینش ببره.
تمام پولی که جمع کردن رو به دو تا از دوستاشون که وضعیت مالی خوبی ندارن می دن و به زندگی قبلیشون بر می گردن.
دکتر هم می گه که قوری برای همیشه نمی تونه از بین بره. ولی می شه جوری پنهانش کرد که دیگه کسی پیداش نکنه. قوری رو به کف دریا جایی که کسی نتونه پیداش کنه می ندازه و داستان قوریِ برنجی به پایان می رسه.
همون طوری که گفتم این یه فیلم متفاوت هست که داستان جالبی داره و اگر به این ژانر ها علاقه دارین حتما پیشنهاد می کنم ببینیدش.
درباره این سایت